ّیا ببین کوفتت بشه همش تو همش تو...پس من چی منم میخام کوچیکیاتو ببینم...ایش اقا...گگگ


"خـوشـبـخـتـی" یـنـی "مـن" بـا "تو"

عـــــــــــــــــــاشـقـــــــانـه

 

 

اینم عکس ....خخخ...این مال اون موقعا که اندازه ی چسی بیشتر نبودم بوده...نگا چه ناز بودم...

 

+ چهار شنبه 25 فروردين 1395برچسب:,در ساعت20:51 m&m| |

+ چهار شنبه 18 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:59 m&m| |

 

 

+ چهار شنبه 18 فروردين 1395برچسب:,در ساعت7:29 m&m| |

+ شنبه 14 فروردين 1395برچسب:,در ساعت13:29 m&m| |

+ شنبه 14 فروردين 1395برچسب:,در ساعت13:28 m&m| |

سلام...ببین محی یک عکس از خودت بهم بده دیگه...اقا اون عکس کانونت که یک جوریه...خخخ...یک عکس درست از خودت نمیتونی بگیری و بهم بدی؟خیلی دلم برات تنگ میشه...بابا نامرد منم ادمم...

اما من مث تو نامرد نیستم...بیا اینم چنتا عکس از خودم...راستی میخاستم سیبیلامو کم پشت کنم دستم خورد همشو زدم...گگگگ...خخخ...خلاصه الان تقریبا سیبیل ندارم...

 

 

+ جمعه 13 فروردين 1395برچسب:,در ساعت20:28 m&m| |

+ جمعه 6 فروردين 1395برچسب:,در ساعت18:59 m&m| |

مرد نبوده ای تا بدانی سرت بر روی بازوانم...امنیت تو نیست...ارامش من است

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت13:7 m&m| |

سلام خانوم...خوبی...چه خبرا خیلی دوس داشتم تو این عید پیشت باشم خیلی دوس داشتم باشی و بهت عیدی بدمو...قربون صدقت برم...ولی چاره ای نیست بد روزگار باعث شده که مجبور باشیم یک سال صبر کنیم...

ببین خانومم در مورد شغلت من هیچ مخالفتی نداشتمو ندارم...فقط با طرز حرف زدنت مشکل دارم...دوس ندارم بگی من میخام این راهو برم دوس داری باش دوس نداری برو...الانم نمیخاستم به این زودی کم بیارمو بگم که موافقم میخاستم یک چن روزی لفتش بدم تا هم مطمعن شم که راست میگی که منو انتخاب کردی و هم این یک درس عبرتی برات باشه که با شوهرت درس صحبت کنی(حالا واقعا خدایی قسمت میدم اگه میگفتم ن و واقعا هم ناراضی بودم چیکار میکردی؟؟قسمت دادما)...اما غصه میخوردم که نکنه تو اونور غصه بخوری واسه مخالفت من...و بخاطر همین که حتی نمیتونستم فکرشو بکنم که تو غصه بخوری به خالت همون دیشب گفتم که بهش بگو که من با شغلشم راضیم...اگه هم یادت باشه اول اشناییمون بهت میگفتم که از پزشکی خوشم نمیاد و از این که زنم معلمو استادو این چیزا بشه خیلی راضی ترم...خلاصه منم ادمی نیستم که به علایق زنم کم اهمیت بدم و گاهی خاسته های اونو هرچند خودم از خاسته هاش بدم بیاد به خودم میقبولونم چون عاشقشم...اما در مورد استادیت من کاملا موافقم حتی بیشتر از پزشکی...من دیروز میخاستم خونه باشم تا بدرسم ولی بخاطر کارای خانوم مجبور شدم که برم بیرون و با عمم که تو حوضه هست در مورد حوضه و شرایطشو این که عاقبتش چیه بحرفیم...گفت اخرحوضه یا معلمیه یا استادیو این چیزا...گفت خیلی خیلی سخته و کسایی موفق میشن به استادی برسن که نمراتشون بالای 19 باشه و...خلاصه راهی که انتخاب کردی خیلی سخته ولی بدون دوتا یاور داری که سخت سخت پشتت وایستادن یکی اصلی خداته و یکی هم من...محی پشتتم...خیالت راحت برو...یک عالمه چیزای دیگه هم گفت که اونا بر عهدی ی خودت برو دنبالشو...

محی  شغلی انتخاب کردی که از سخت ترین شغلاست...ببین چون حوضه جاییه که راه خداتو برای دیگران اشکار میکنه و یک جورایی مث شغل اماماست...و خیلی شغل حساسیه باید ساخته شی...باید طوری رفتار کنی طوری زندگی کنی طوری حرف بزنی که هر کافر هر سست ایمانی که بهت نگا میکنه عاشق زندگی کردنت بشه...ببین احتمال بده اگه یکم زندگی کردنتو رفتارات بد باشه و یکی این رفتار بدو ببینه باعث بشه کلا از دین بیزار شه بعد تو در گناهان او ن در کافر شدنش و نقش داری...مواظب باش و اول از هرکاری خودسازی کن...بشو یکی مث حضرت زهرا...منم چون تو زندگیتم تلاشمو چن برابر میکنم که تو دین مث هم باشیم...کتاب حضرت زهرا رو هم اگه خوندی خیلی خوبه...سعی کن زهرا وار زندگی کنی...

ودر مورد عقل یا عشق...

ببین عزیزم شما تو کارات یکم عقلتو بکار نمیبری همش عقله بخاطر همینم من احساس بی عاطفگی تورو میکنم هرچند میدونم کاملا احساسم غلطه و تو بخاطر این که گناه داره کاملا عقلتو جایگزین عشقت کردی...و الانم که اینجایی فقط میخای یکم احساسات از خودت نشون بدی که منو از دست ندی...درسته؟

خب من سعی میکنم که دیگه اینطور نباشم و احساس کمبود محبتتو نداشته باشم...تو این چن ماهو عقلتو بجای عشقت بکار ببر و دیگه هم نیا وب...درسم زیاد بخون و از الانم اگه واقعا میخای بری حوضه پیگیرش باش و ببین چه شکلی و شرایطش چشکلیه...از این که میخای بری حوضه کیا میدونن؟؟؟فعلا به هیچ کس چیزی نگو...بنابه مساعلی..

ببین بزرگ ترین اشتباه من تو زندگی میتونی تو باشی...و برعکس..اگه ما بهم نرسیم چنان ضربه ای میخوریم که حتی شاید خیلی از چیزا رو از دست بدیم...من با این که میدونستم که نباید عشقمو محبتمو شوهریمو خرج کسی کنم ولی وازم این اصل زندگیم یادم رفتو همشو خرج تو کردم...پس باید به هم برسیم...لااقل بخاطر این که صدمه نخوریم...پس هم خوب بدرس هم برای من برای قبولیم برای بهم رسیدنمون بعد از خوند دعای فرج دعا کن...الان که نمیتونیم برگردیم و اشتباهاتمونو جبران کنیم بهتره درست به مقصدشون برسونیم...کاریه که شده...البته تو که اونقدر به من نرسیدی...منم که همش قربون صدقت میرفتم...تو زندگی باید جبران کنی حواست  باشه...خخخ...من خیلی ضربه خام خورد اگه بهم نرسیم...حتی شاید دینمو ببازم سر همین اشتباه...برام دعا کن..

راستی هنوزم 50 ایه رو هرشب میخونی؟نماز شب که گفتمو میخونی؟ایتلکرسی که گفتمو برام میخونی؟برام کم نظاری...خخخ

عزیزم خیلی دوستت دارم به خدا میسپارمت...مواظب خودت باش...خیلی خیلی دوستت دارم...من عاشق واقعیتم چون به نظر من هیچ دختری زیبایی تو رو نداره...جذابیتی که صورت و چهره ی تو و اصلا وجودت داره هیچ کسی دیگه ای نداره...خاهش میکنم مال من شو...پیش خالتم خیلی بیشتر نشون بده که عاشق منی...که اونم بدونه...فک نکنه فقط منم که میگم..محدثه کجاست محدثه چه خبر کی باهاش حرف زدی چی گفت و....بابا با من نمیتونی با خالت که میتونی...عه...خخخخ...بوس بوس...امیدوارم دعاهات بگیره...

راستی اگه ازت نظر خاهیی کردم درس جواب بده عن...من اون دفعه ی سیبیلام نشه...وای دوس داشتم بیام کبودت کنم...ادم باش عشقم...امید وارم اذیت کردنام باعث نشه که ازم زده شی...همیشه عاشقم باشی بوس بوس وقتی محرم شدیم خدا حافظت...یاورم حافظت...

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:14 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:14 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:13 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:12 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:12 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:12 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:11 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:11 m&m| |

+ دو شنبه 2 فروردين 1395برچسب:,در ساعت12:7 m&m| |

سلام محدثه خانوم....

نگا من نمیدونم حوضه چشکلیه و...اما میخام همینقدر بدونم اگه بگم دوس ندارم بری حوضه کدوممونو انتخاب میکنی منو یا حوضه؟

در مورد حوضه هم خودم تحقیق میکنم ببینم چه جور جاییه...اما بدون هرکدومو که انتخاب کنی باید پای حرفت بایستی...

حقم نداری با من بازی کنی...منی که این قدر عاشقتم که...تکلیفمو روشن کن...اینو نمیگم که منو بین کارت و دوس داشتن من انتخاب کنی فقط میگم تصمیم که قلبا درسته رو بگو...ببین کار عشق جدا از عقله...اگه ن هیچ ادم عاقلی ایثار نمیکنه عاشق نمیشه چون میدونه همش رنجه همش سختیه...اما ادم عاشق میدونه که این رنجا این سختی ها پیش خدا اجر داره....خلاصه میگم احتما با شغلت مخالفت کنم و...اگه بدونم کارتو انتخاب میکنی و بی خیالم میشی منم طوری نیستم که پایه ی عشق یک طرفه باشم...ما عاشقان امام زمانمون هیستیم نه...هرچقدر عقل خوبه اما همیشه عشقه که ادمو با ارزش میکنه...مث حر که رفت تو سپاه امام زمانش(امام حسین)عقل میگفت میمیری و تیکه تیکه میشی ولی عشق میگفت امام زمانمه..عشقمه جونم فداش...خلاصه فقط باس یکی شو انتخاب کنی یا من یا حوضه...منم در مورد حوضه میچرخم ببینم چی میشه ولی گفتم...باید الان یکیمونو انتخاب کنی و رو حرفی هم که زدی بایستی...ببین خودت میدونی کم گناهی نیست با احساسات یک ادم بازی کنی...تکلیفمو مشخص کن...فقط یکی مونو انتخاب کن...هرچند تقریبا میدونم چی میخای بگی چون الان بجای این که عاشق باشی بیشتر عاقلی...اما هر کدومو که انتخاب کردی اینو از من داشته باش اول عشقه بعد عقل...

+ یک شنبه 1 فروردين 1395برچسب:,در ساعت7:14 m&m| |



طراح : صـ♥ـدفــ